چرا ما دختران ارزش خود را نمی دانیم؟
هیچ باغبانی را سرزنش نمیکنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بیدیوار، از آسی مصون نیست و میوه و محصولی برای باغبان نمیماند.
هیچ کس هم با نام آزادی دیوارخانه خود را برنمیدارد و شبها در حیاطش را باز نمیگذارد، چون خطر رخنة دزد، جدی است.
هیچ صاحب گنج و گوهری هم جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض دید رهگذران نمیگذارد تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل برباید، چون خود جواهر ربوده میشود.
.
.
.
ادامه مطلب
هر چیزی که قیمتی باشد، مطمئناً درصد مراقبت از آن بالاتر میرود.
هرچه که نفیستر باشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت، لازمتر.
اگر در شیشة عطر را باز بگذاری عطرش میپرد.
اگر رشتة مرواریدت را در گنجینه و صندوق نگذاری و در آن را نبندی، گم میشود.
اگر در مقابل پنجرة خانهات، توری نزنی، از نیش پشهها و مزاحمت مگسها در امان نخواهی بود.
وقتی راه ورود پشهها را میبندی، خود را «مصون» ساختهای، نه «محدود» و زندانی. وقتی در خانه را میبندی، یا پشت پنجرة اتاقت پرده میآویزی، خانه خود را از ورود بیگانه و نگاههای مزاحم در پناه قرار دادهای، نه که خود را در قید و بند و حصار افکنده باشی.
اگر برای ایمنی از خطرها و آسودگی از مزاحمان، خود را بپوشانی، نه کسی ایراد میگیرد، و اگر هم ایراد بگیرد اعتنا نمیکنی، چرا که سخنش را بیمنطق و ناآگاهانه میدانی و میبینی.
اینکه دل باید پاک باشد بهانهای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخة «لاقیدی» و گرنه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد.
زن، به خاطر ارزش و کرامتی که دارد، باید محفوظ بماند و خود را حراج نگذارد و در بازار سوداگران شهوت، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد.
زن به خاطر لطافتی که دارد، نباید در دستهای خشن کامجویان دیو سیرت، که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آنکه گل عصمتش را چیدند، او را دور اندازند، یا زیرپایشان له کنند.
زن به خاطر عصمتی که دارد و میراثدار پاکی مریم است، نباید بازیچة هوس و آلوده به ویروس گناه گردد. گوهر عفاف و پاکی، کم ارزشتر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست.
سادگی و خامی است که کسی خود را در معرض دید و تماشای نگاههای مسموم و چشمهای ناپاک قرار دهد و به دلیری و جلوهگری بپردازد و خیال کند بیمار دلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمیاندازد و از زهر نگاهها و نیش پشههای شهوت در امان میماند.
بعضی از «نگاه»ها، ویروس «گناه» منتشر میکند،
و بعضی از چهرهها حشرة مزاحمت جمع میکنند.
خراب کردن همة دیوارها و برداشتن همة پردهها و بازگذاشتن همة پنجرهها، نشانة تیرهاندیشی است، نه روشنفکری! علامت جاهلیت است نه تمدن!
میگویی نه؟ به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی و بیآبرویی، با دو دست پشیمانی برسرغفلت خویش میزنند و برجهالت خود لعنت میفرستند.
آنکه ایمان را به لقمه ای نان میفروشد،
آنکه یوسف زیبایی را با چند سکة بیارزش عوض کند،
آنکه «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه میبرد و به تماشا میگذارد، روزی هم «پشت دیوار ندامت» اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت، در آخرت هم در آتش بیپروایی خود خواهد ساخت.
از اول باید مراقب بود این کاسة چینی نشکند و این جام بلورین ترک برندارد.
از اول نباید به پای بیگانه، اجازة ورود به مزرعه نجابت داد، که بوتههای نورس عصمت را لگد مال کند.
ولی... گریه بیحاصل است و بیثمر، وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد!!
خواننده عزیز در صورت تمایل در قسمت نظرات ما را با یک جمله زیبا شاد فرمائید .
در ضمن در صورتی که نظر شما زیبا بود آن را در آرشیو خود خواهیم گذاشت تا دیگران نیز آن را ببینند.
این جمله می تواند در هر زمینه ای مثل عاشقانه و عرفانی و آموزنده و حتی یک تک بیت باشد.
برگرفته از:http://hejabezan.blogfa.com/